همیشه دوست داشتم که دنیا دوستی و صمیمیت خود با پرندگان قسمت کنم .آنها روی شانه هایم بنشینند ودر گوشم نغمه محبت و الفت را بخو انند .
دلم می خواهد با آنها حرف بزنم ؛ حرفهای تنهایی ام را ؛ اما نمی دانم چگونه ... به هر حال به آنها مهر می ورزم .
زیرا آنها بهترین وام محبت و دوستی را دارند بر خاک که امین دیار بوسه می زنی که چشمهایت این چنین شکوفا می شود . بر بال کدوم پرنده می نشینی و جاده فرسوده رنج را می پیمایی .
دستان تو آئینه هزار بار راز و نیاز است . تو در وقت بیشتر سکوت را در وجودم هست به یغما می بری چگونه می توان جای خالی تو را پر کرد .
آری کاش می توانستم وازه های احساسم را بیان کنم و عطوفت و مهربانی تو را به صفحه روزگار به تصویر بکشم ؛ اما افسوس...