تا بی نهایت شب
تا بی نهایت شب رسیده ای؟
به تو به روشنی تمام قاصدک های آرزوهایم را به پرواز درآورده ام و دریچه ای گشوده ام از بطن تاریکی تا متن صبح! آنگاه دست یازیده ام به یاری زندگی، من بی نهایت شب را دیده ام و آن را لبریز از قافیه های غزلچه های کودکانه کرده ام!
آنجا که حتی رویای پرنده ای پر نکشیده و هیچ لحظه ای صدای مست جیرجیرک ها را نشنیده!
که ستارگان به شماره می افتند وسیاهی آسمان به خاکستری رنگ می بازد؟
تا بی نهایت شب رسیده ای؟