پروانه چیره دست ترین نقاشان را حیرت زده می کند ودر زیبایی آن شهره آفاق شده است چگونه بی پروا همه هستی اش را به آتش می سپارد.
او چگونه مسیر اش را در میان آتش جستجو کرده است. چرا جان دادن در کوی یار و اسرار عشق برای دلبر گفتن مختص اوست .
خوشا به حال شمع که پروانه طاقت ریزش اشک او را ندارد و افسوس که شمع بعد از سوختن پروانه وفاداریش را با ریختن اشک جان به اثبات می رساند.
آن نامحرمانی که عشق رامانند کالای دادو ستد می کردند و آن بی عاطفه ها که عشق را در بازار هوس وحراج می کردند از روز اول همنشین بدل عشق بودند.
عشق برای امنیت در برابر هوس به چشمهای تو پناه آورده است پس عشق واقعی را در چشمان تو می جویم تو که میزبان پاکیها هستی .
در کویر سوزان عاشقان در زیر تک درخت سایه گریخته دل شکستگان کسی دورتر از چشمهای دلبا ختگان با کوله باری از تمنا قصد تسخیر گذشت تو را دارم.
ای که لایق تنهایی شبهای غریب هستی